.:: عشق شکسته ::.
.:: عشق شکسته ::.

.:: عشق شکسته ::.

brokenlove.tk

من از خدا خواستم که .... اما خدا ......

من از خدا خواستم.. 


 

من از خدا خواستم که پلیدی های مرا بزداید

خدا گفت :نه آنها برای این در تو نیستند که من آنها را

 

بزدایم .بلکه آنها برای این در تو هستند که تو در برابرشان

 

پایداری کنی.
من از خدا خواستم که بدنم را کامل سازد

خدا گفت :نه روح تو کامل است . بدن تو موقتی است.  

من از خدا خواستم به من شکیبائی دهد

خدا گفت :نه شکیبائی بر اثر سختی ها به دست می آید.

 

شکیبائی دادنی نیست بلکه به دست آوردنی است.
من از خدا خواستم تا به من خوشبختی دهد...

خدا گفت :نه من به تو برکت می دهم خوشبختی به خودت

 

بستگی دارد

من از خدا خواستم تا از درد ها آزادم سازد...

خدا گفت :نه درد و رنج تو را از این جهان دور کرده و به من

 

نزدیک تر می سازد.

من از خدا خواستم تا روحم را رشد دهد...

خدا گفت :نه تو خودت باید رشد کنی ولی من تو را می

 

پیرایم تا میوه دهی.
من از خدا خواستم به من چیزهائی دهد تا از زندگی خوشم

 

بیاید

خدا گفت :نه  من به تو زندگی می بخشم تا تو از همۀ آن

 

چیزها لذت ببری

من از خدا خواستم تا به من کمک کند تا دیگران را همان طور

 

که او دوست دارد ، دوست داشته باشم...

خدا گفت :سرانجاممطلب را گرفتی   امروز روز تو خواهد

 

بود آن را هدر نده.

داوری نکن تا داوری نشوی . آنچه را رخ می دهد درک کن و

 

برکت خواهی یافت ...

 

"و من مضطرب و دل نگران به تو گفتم که پر از تشویشم چه

 

شود کار و تو گفتی آرام که خدا هست کریم

 

پاسخی نرم و لطیف که به من

 

داد یک آرامش شیرین و عجیب"


نظرات 1 + ارسال نظر
فردین دوشنبه 19 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:46 ق.ظ http://www.love-court.blogfa.com

سلام
با اسم دادگاه عشق لینکم کن وبهم بگو با چه اسمی لینکت کنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد