.:: عشق شکسته ::.
.:: عشق شکسته ::.

.:: عشق شکسته ::.

brokenlove.tk

خیلی سخته

خیلی سخته به خاطر یه نفر یه نفر دیگرو از دست بدی خیلی سخته کسی رو که دوسش داری جلوت از دست بدی خیلی سخته زندگی کنی بدون یه هم زبون خیلی سخته مرگ یه نفرو ببینی خیلی سخته بچت تو تصادف بمیره خیلی سخته .......

اما یه سوال پس چی آسونه ؟؟؟


اگه اینهمه سخته پس چرا زنده ای زندگی میکنی ؟؟؟

اگه طاقت نداری چرا خودکشی نمیکنی؟؟؟




آخرش میگم زندگی به سختی هاش هست که معنا میگیره

همه گونه میتوان خدا را دوست داشت ..........


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه با هر username
 که باشم، من را connect می کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه تا خودم نخواهم مرا D.C نمی کند .

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه با یک delete هر چی را بخواهم پاک می کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه اینهمه friend برای من add می کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه اینهمه wallpaper که update می کند


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه با اینکه خیلی بدم من را log off نمی کند
 

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همه چیز من را می داند ولی SEND TO ALL نمی کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه می گذارد هر جایی که می خواهم Invisibel بروم
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه جزء friend هام می ماند و من را delete و ignore نمی کند.
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه اجازه، undo کردن را به من می دهد
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه آن من را install کرده است
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هیچ وقت به من پیغام the line busy نمی دهد

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه اراده کنم، ON می شود و من می توانم باهاش حرف بزنم
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه دلش را می شکنم، اما او باز من را می بخشد و shout down ام نمی کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه password اش را هیچ وقت یادم نمی رود، کافیه فقط به دلم سر بزنم
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه تلفنش همیشه آنتن می دهد

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه شماره اش همیشه در شبکه موجود است

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هیچ وقت پیغام no response to نمی دهد
 

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هرگز گوشی اش را خاموش نمی کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هیچ وقت ویروسی نمی شود و همیشه سالم است

جملات زیبا آن سفر کرده

 تا کی دل من چشم به در داشته باشد ؟

                           ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد

 آن باد که آغشته به بوی نفس توست

                            از کوچه ما کاش گذر داشته باشد ...



جملات زیبا درد دل همسرانه

گاهی یک انتخاب خوب هم میتونه افسوس و ناراحتی به دنبال داشته باشه ... اگر ...
==================

به دنبال همسری میگردی که معیارهای یک زن خوب رو داشته باشه ...

 بر اساس اون ملاکها شریک زندگی ات رو انتخاب میکنی و با کلی مشقت بهش میرسی و زندگیتون رو شروع میکنید ...

 پس از سالها به زندگیت نگاه میکنی ...

 همسرت رو مثل یک قوی سپید مهربون میبینی که الان کمی شکسته شده ...

 منصفانه به خودت در آینه اعمالت نگاه میکنی و فقط یک کلاغ زشت میبینی که قار قار ادعا داره ...

 اونوقت از انتخاب ات افسوس میخوری، خصوصن وقتی بالهای  قوی سپید رو بخاطر اینکه خواسته پیشت بمونه و ازت حمایت کنه، زخمی میبینی ...

 دلهای سیاه ما  عمر قوهای سپید رو کوتاه میکنه ...

 باید از روز حسرت بترسیم  و دلمون رو سپید کنیم ...

  باید تغییر کنیم ...

  آره ... سخته ، ولی ممکنه

  و نتیجه اش هم شیرینه ...



 گاهی یک انتخاب خوب هم میتونه افسوس و ناراحتی به دنبال داشته باشه ... اگر خودت خوب و لایق نباشی ... پس سعی کن و"  خوبی و خوب بودن " رو تمرین کن ... هر روز و هر لحظه ...


...

 مرهم زخم هایم کنج لبان توست ...

                                               بوسه نمیخواهم... 

                                                                       سخن بگو ...

                                                                                                  (احمد شاملو )

زندگیت را قربانی چیزی نکن ...

                                          همه چیزت را قربانی زندگیت کن ...

کفشهایم... کو ؟!


کفشهایم کو؟!...
دم در چیزی نیست.
لنگه کفش من اینجاها بود !
زیر اندیشه این جاکفشی !
مادرم شاید دیشب
کفش خندان مرا
برده باشد به اتاق
که کسی پا نتپاند در آن

هیچ جایی اثر از کفشم نیست
نازنین کفش مرا درک کنید
کفش من کفشی بود
کفشستان !
که به اندازه انگشتانم معنی داشت...
پای غمگین من احساس عجیبی دارد
شست پای من از این غصه ورم خواهد کرد
شست پایم به شکاف سر کفش عادت داشت... !

نبض جیبم امروز
تندتر می زند از قلب خروسی که در اندوه غروب
کوپن مرغش باطل بشود...
جیب من از غم فقدان هزار و صد و هشتاد و سه چوق
که پی کفش، به کفاش محل خواهد داد.
« خواب در چشم ترش می شکند »
کفش من پاره ترین قسمت این دنیا بود
سیزده سال و چهل روز مرا در پا بود
« یاد باد آنکه نهانش نظری با ما بود »
دوستان ! کفش پریشان مرا کشف کنید!
کفش من می فهمید
که کجا باید رفت،
که کجا باید خندید.
کفش من له می شد گاهی
زیر کفش حسن و جعفر و عباس و علی
توی صفهای دراز.
من در این کله صبح
پی کفشم هستم
تا کنم پای در آن
و به جایی بروم
که به آن« نانوایی» می گویند !
شاید آنجا بتوان
نان صبحانه فرزندان را
توی صف پیدا کرد
باید الان بروم
... اما نه !
کفشهایم نیست !
کفشهایم... کو ؟!