.:: عشق شکسته ::.
.:: عشق شکسته ::.

.:: عشق شکسته ::.

brokenlove.tk

Holy Wars


لطفا به ادامه ی مطلب برید و نظر فراموش نشه 
ادامه مطلب ...

جملات کوتاه خواندنی و خنده دار


سلام دلم گرفته بود این آپم واسه همین گذاشتم


!!!نظر یادتون نره!!!

بعضی جمله‌ ها هست که با شنیدن و خواندنش می‌خندیم ، با بعضی‌های دیگر به فکر فرو می‌ رویم و از شنیدن یا خواندن بعضی جمله‌های دیگر غمگین می‌ شویم .

اما جمله‌های کوتاهی که در این‌ جا می‌خوانید ، هم لبخندی را روی لب شما می‌نشاند ، هم شما را به فکر فرو می‌برد و هم واقعیت‌های پنهان و گاهی تلخ را به ما یادآوری می‌کند . انگار مدت‌ها مشغول‌ مان کرده باشد و به یک‌ باره یکی با گفتنش به ما تلنگر بزند . یک‌ جورهایی معادل همان « جانا سخن از زبان ما می‌ گویی » است .

 در ادامه ی مطلب به جملات مراجعه کنید

ادامه مطلب ...

کل کل شاعر زن و شاعر مرد

کل کل شاعر زن و شاعر 
مرد
سلام سلام فقط این مطلب واسه خندس به هیچ کسی توهین نمیکنه

 
شاعر زن میگه :
به نام خدایی که زن آفرید / حکیمانه امثال ِ من آفرید
خدایی که اول تو را از لجن / و بعداً مرا از لجن آفرید !
برای من انواع گیسو و موی / برای تو قدری چمن آفرید !
مرا شکل طاووس کرد و تورا / شبیه بز و کرگدن آفرید !
به نام خدایی که اعجاز کرد / مرا مثل آهو ختن آفرید
تورا روز اول به همراه من / رها در بهشت عدن آفرید
ولی بعداً آمد و از روی لطف / مرا بی کس و بی وطن آفرید
خدایی که زیر سبیل شما / بلندگو به جای دهن آفرید !
وزیر و وکیل و رئیس ات نمود / مرا خانه داری خفن ! آفرید
برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب / شراره، پری ، نسترن آفرید
برای من اما فقط یک نفر / براد پیت من را حَسَنْ آفرید !
برایم لباس عروسی کشید / و عمری مرا در کفن آفرید
 

شاعر مرد در جواب میگه :
به ‌نام خداوند مردآفرین / که بر حسن صنعش هزار آفرین
خدایی که از گِل مرا خلق کرد / چنین عاقل و بالغ و نازنین
خدایی که مردی چو من آفرید / و شد نام وی احسن‌الخالقین
پس از آفرینش به من هدیه داد / مکانی درون بهشت برین
خدایی که از بس مرا خوب ساخت / ندارم نیازی به لاک، همچنین
رژ و ریمل و خط چشم و کرم / تو زیبایی‌ام را طبیعی ببین
دماغ و فک و گونه‌ام کار اوست / نه کار پزشک و پروتز، همین !
نداده مرا عشوه و مکر و ناز / نداده دم مشک من اشک و فین!
مرا ساده و بی‌ریا آفرید / جدا از حسادت و بی‌خشم و کین
زنی از همین سادگی سود برد / به من گفت از آن سیب قرمز بچین
من ساده چیدم از آن تک‌ درخت / و دادم به او سیب چون انگبین
چو وارد نبودم به دوز و کلک / من افتادم از آسمان بر زمین
و البته در این مرا پند بود / که ای مرد پاکیزه و مه‌جبین
تو حرف زنان را از آن گوش گیر / و بیرون بده حرفشان را از این
که زن از همان بدو پیدایش‌ات / نشسته مداوم تو را در کمین

سرشماری در شهراهای مختلف (طنز)

قزوین 
- سلام 
- به به سلاااام پسر گلم؛ بفرما تو 
- خیلی ممنون - شما چند تا بچه دارین 
- حالا چرا دم در، بفرما تو کسی خونه نیست 
- نه مزاحم نمیشم، فقط بگین چند تا بچه دارین 
- چرا نمیائ تو خودت بشماری، تعارف مکونی ها 
- نه متشکرم در حین انجام وظیفه هستم 
- 6 تا 
- چندتا پسر چند تا دختر 
- حالا میومدی تو یه چایی میخوردیم 
- خیلی ممنون 
- همش پسره 
- متشکرم - فعلا خداحافظ 
- بند کفشت بازه مهندس 
- باشه سر کوچه میبندم 


------------------- 

رشت 

- سلام 
- سلام بابا جان 
- ببخشید شما چندتا فرزند دارید؟ 
- از خودم رو بگم یا همه رو بگم ؟ 
- چه فرق میکنه ؟ 
- فرق نمیکنه فقط فامیلی شون فرق میکنه 
- باشه بگین 
- دقیقا یادم نیست ... باید از خانم بپرسم 
- خوب به خانمتون بگین بیاد 
- نیستش ... رفته بیرون 
- کی برمیگرده ؟ 
- فردا صبح 
- باشه - فعلا خدافظ 

------------------------------------------------



بقیرو گذاشتم ادامه مطلب 

شهرتونو بگید ما بفهمیم

نظر بدید

ادامه مطلب ...

حکایت کریــسمســــی!!؟

رسم است که در ایام کریسمس و در واقع آخرین ماه از سال میلادی چهار شمع روشن مینمایند، 

هر شمع یک هفته میسوزد و به این ترتیب تا پایان ماه هر چهار شمع میسوزند،

شمعها نیز برای خود داستانی دارند.

امیدواریم با خواندن این داستان امید در قلبتان ریشه دواند.



شمع ها به آرامی می سوختند، فضا به قدری آرام بود که می توانستی صحبتهای آن ها را بشنوی.


اولی گفت: من صلح هستم! 

با وجود این هیچ کس نمی تواند مرا برای همیشه روشن نگه دارد.


فکر میکنم به زودی از بین خواهم رفت.


سپس شعله اش به سرعت کم شد و از بین رفت.


*****


نظر یادتون نره بقیشو در ادامه مطلب زدم مرسی

ادامه مطلب ...

چرچیل و راننده تاکسی

فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز

چرچیل(نخست وزیر اسبق بریتانیا) روزی سوار تاکسی شده بود و به دفتر BBC برای مصاحبه می‌رفت.
هنگامی که به آن جا رسید به راننده گفت آقا لطفاً نیم ساعت صبر کنید تا من برگردم.
راننده گفت: "نه آقا! من می خواهم سریعاً به خانه بروم تا سخنرانی چرچیل را از رادیو گوش دهم" .
چرچیل از علاقه‌ی این فرد به خودش خوشحال و ذوق‌زده شد و یک اسکناس ده پوندی به او داد.
راننده با دیدن اسکناس گفت: "گور بابای چرچیل! اگر بخواهید، تا فردا هم این‌جا منتظر می‌مانم!



حکایت

سلام دوستان

امیدوارم که خوب باشید

من یه بحث جدید و زیبا به نام حکایت راه انداختم

که حکایت های خیلی زیبایی رو توش میزنم


امیدوارم همگی خوشتون بیاد و استقبال کنید 


راستی من یک سری مشکلات دارم به یه نفر نیاز دارم تا کمکم کنه و وبلاگو با هم ادامه بدیم اگه خواست کسی به من یه نظر خصوصی بفرسته مرسی

پند سقراط


روزی سقراط ، حکیم معروف یونانی، مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثراست. علت ناراحتیش را پرسید ،پاسخ داد:"در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم.سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذ شت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم." سقراط گفت:"چرا رنجیدی؟" مرد با تعجب گفت :"خب معلوم است، چنین رفتاری ناراحت کننده است." سقراط پرسید:.... "اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد وبیماری به خود می پیچد، آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی؟" مرد گفت:"مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم.آدم که از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود." سقراط پرسید:"به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟" مرد جواب داد:"احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم." سقراط گفت:"همه ی این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی،آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود؟ و آیا کسی که رفتارش نادرست است،روانش بیمار نیست؟ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد،هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود؟ بیماری فکر و روان نامش "غفلت" است و باید به جای دلخوری و رنجش ،نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است،دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند. پس از دست هیچکس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان که هر وقت کسی بدی می کند، در آن لحظه بیمار است.







بجه ها حتما نظرای گلتونو به من بدید تا مطلع شم از نظراتتون مرسی