سلام این مطلب که مینوسیم خیلی باهال و جالبه از دستش ندید؟؟؟
چندتا سوالم هست که یکمی بعید بود از فرشته ی داستان انجام بشه
یه زوج ۶۰ ساله به مناسبت سی و پنجمین سالگرد ازدواجشون رفته بودند بیرون که یه جشن کوچیک دو نفره بگیرن. وقتی توی پارک زیر یه درخت نشسته بودند یهو یه فرشتهء کوچیک خوشگل جلوشون ظاهر شد و گفت: به خاطر اینکه شما همیشه یه زوج فوق العاده بودین و تمام مدت به همدیگه وفادار بودین من برای هر کدوم از شما یه دونه آرزو برآورده میکنم.
زن از خوشحالی پرید بالا و گفت: اوه! چه عالی! من میخوام همراه شوهرم به یه سفر دور دنیا بریم. فرشته چوب جادوییش رو تکون داد و پوف! دو تا بلیط درجه اول برای بهترین تور مسافرتی دور دنیا توی دستهای زن ظاهر شد!
حالا نوبت شوهر بود که آرزو کنه. مرد چند لحظه فکر کرد و گفت:….
خب… این خیلی رمانتیکه. ولی چنین بخت و شانسی فقط یه بار توی زندگی آدم پیش میاد. بنابراین خیلی متاسفم عزیزم… آرزوی من اینه که یه همسری داشته باشم که ۳۰ سال از من کوچیکتر باشه!
زن و فرشته جا خوردند و خیلی دلخور شدند. ولی آرزو آرزوئه. و باید برآورده بشه.
فرشته چوب جادوییش رو تکون داد و پوف! مرد ۹۰ سالش شد!
نتیجه ی اخلاقی: مردها ممکنه زرنگ و بدجنس باشند، ولی فرشته ها زن هستند.
سلام سلام
یه خبره خیلی ویژه دارم
یکی از دوستام
تولدشه
میپرسین کیه؟؟؟
کیه؟کیه؟ کیه؟
اسمش حوا هست
وبلاگشم
http://www.alachigh-e-doosti.blogfa.com
این تبریک از طرف خودم
این از طرف بقیه ی
دوستان
راستی یه چیز خیلی بزرگم براش خریدم ولی چون میخوام
سورپرایز شه میزارمش تو ادامه مطلب با کادوی خودم
ادامه مطلب ...سلام این داستان خلی رمانتیک و عاشقاس نظر یادتون نره
اون شب وقتی به خونه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است, دستشو گرفتم و گفتم: باید راجع به یک موضوعی باهات صحبت کنم. اون هم آروم نشست و منتظر شنیدن حرف های من شد. دوباره سایه رنجش و غم رو توی چشماش دیدم. اصلا نمی دونستم چه طوری باید بهش بگم, انگار دهنم باز نمی شد. هرطور بود باید بهش می گفتم و راجع به چیزی که ذهنم رو مشغول کرده بود, باهاش صحبت می کردم. موضوع اصلی این بود که من می خواستم از اون جدا بشم. بالاخره هرطور که بود موضوع رو پیش کشیدم, از من پرسید چرا؟! اما وقتی از جواب دادن طفره رفتم خشمگین شد و در حالی که از اتاق غذاخوری خارج می شد فریاد می زد: تو مرد نیستی... بقیش تو ادامه مطلبه |
پسر بچه ای یک برگ کاغذ به مادرش داد .
مادر که در حال آشپزی بود ،دستهایش را با حوله تمیز کرد و نوشته را با صدای بلند خواند.
او نوشته بود :
صورتحساب !!!
کوتاه کردن چمن باغچه 5.000 تومان
مراقبت از برادر کوچکم 2.000 تومان
نمره ریاضی خوبی که گرفتم 3.000 تومان
بیرون بردن زباله 1000 تومان
جمع بدهی شما به من :12.000 تومان !
مادر نگاهی به چشمان منتظر پسرش کرد،
بقیه ادامه مطلب
نظر یادتون نره
سلام یه تست هوش خیلی خفن گذاشتم حتما بخونیدش
چون خیلی زیاده میزارمش تو ادامه مطلب
خواهشا حتما نظر بدید مرسی
|
می خواستم به مدرسه بروم، مدرسه ی سر کوچه ی مان. مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟...مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...
ما بقیش رو تو ادامه مطلب بخونید
نظر یادتون نره
*****
نظر یادتون نره بقیشو در ادامه مطلب زدم مرسی
ادامه مطلب ...دوباره سلام
سال 2011 مبارک باشه
اما برای تاخیرم یه سری عکس تو ادامه مطلب گذاشتم حتما ببینید
نظر یادتون نره