.:: عشق شکسته ::.
.:: عشق شکسته ::.

.:: عشق شکسته ::.

brokenlove.tk

عجب دوران بچه گی داشتیم ما.....!!!!!!!

..................

شما یادتون نمیاد، اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم، بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم .. مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم

 

شما یادتون نمیاد، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم

 

شما یادتون نمیاد، یک مدت مد شده بود دخترا از اون چکمه لاستیکی صورتیا می پوشیدن که دورش پشمالوهای سفید داره !




شما یادتون نمیاد..................

 حتما ادامه ی مطلب رو ببینید


ادامه مطلب ...

من خالی از عاطفه و خشم




من

 خالی از عاطفه و خشم
خالی از خویشی و غربت


گیج و مبهوت

بین بودن و نبودن

عشق

آخرین همسفر من
مثل تو منو رها کرد
حالا دستام مونده و تنهایی من

ای دریغ از من

که بیخود مثل تو گم شدم تو ظلمت تن


ای دریغ از تو
که مثل عکس عشق

هنوزم داد می زنی تو آینه من


آه

گریه مون هیچ، خنده مون هیچ،
باخته و برنده مون هیچ
تنها آغوش تو مونده غیر از اون هیچ


ای


 مثل من تک و تنها
دستامو بگیر که عمر رفت
همه چی تویی ، زمین و آسمون هیچ

بی تو می میرم، همه بود و نبود
بیا پر کن منو خورشید دل سرد

بی تو می میرم

مثل قلب چراغ

نور تو بودی
کی منو از تو جدا کرد ؟!






نظر نشه فراموشاا 

پند سقراط


روزی سقراط ، حکیم معروف یونانی، مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثراست. علت ناراحتیش را پرسید ،پاسخ داد:"در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم.سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذ شت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم." سقراط گفت:"چرا رنجیدی؟" مرد با تعجب گفت :"خب معلوم است، چنین رفتاری ناراحت کننده است." سقراط پرسید:.... "اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد وبیماری به خود می پیچد، آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی؟" مرد گفت:"مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم.آدم که از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود." سقراط پرسید:"به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟" مرد جواب داد:"احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم." سقراط گفت:"همه ی این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی،آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود؟ و آیا کسی که رفتارش نادرست است،روانش بیمار نیست؟ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد،هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود؟ بیماری فکر و روان نامش "غفلت" است و باید به جای دلخوری و رنجش ،نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است،دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند. پس از دست هیچکس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان که هر وقت کسی بدی می کند، در آن لحظه بیمار است.







بجه ها حتما نظرای گلتونو به من بدید تا مطلع شم از نظراتتون مرسی

دست خط خداوند

کاش لغت نامه ای بود و آدم می توانست معنی جوانی را توی آن پیدا کند

آن وقت شاید واقعا می فهمیدم که

آیا این جوانی همان چیزی است که به شناسنامه آدم ها سنجاق شده است؟

یا یک جور میراث است که بعضی ها آن را به ارث می برند و

بعضی ها از آن محروم اند

 

 


کاش می فهمیدم که آیا جوانی را می شود خرید

و می شود قرض کرد و می شود از جایی جفت و جورش کرد یا نه

 


شاید هم جوانی یک جور جهان بینی است،

یک نوع تئوری و یک گونه از تفکر، که ربطی هم به سن و سال آدم ها ندارد

 

 


شاید هم به قول قدیمی ها، شعبه ای از جنون است و دوره بی تجربگی است



ادامه شو تو ادامه مطلب بخونید راستی نظر حتما بدید !!!!  

ادامه مطلب ...

من از خدا خواستم که .... اما خدا ......

من از خدا خواستم.. 


 

من از خدا خواستم که پلیدی های مرا بزداید

خدا گفت :نه آنها برای این در تو نیستند که من آنها را

 

بزدایم .بلکه آنها برای این در تو هستند که تو در برابرشان

 

پایداری کنی.
من از خدا خواستم که بدنم را کامل سازد

خدا گفت :نه روح تو کامل است . بدن تو موقتی است.  

من از خدا خواستم به من شکیبائی دهد

خدا گفت :نه شکیبائی بر اثر سختی ها به دست می آید.

 

شکیبائی دادنی نیست بلکه به دست آوردنی است.
من از خدا خواستم تا به من خوشبختی دهد...

خدا گفت :نه من به تو برکت می دهم خوشبختی به خودت

 

بستگی دارد

من از خدا خواستم تا از درد ها آزادم سازد...

خدا گفت :نه درد و رنج تو را از این جهان دور کرده و به من

 

نزدیک تر می سازد.

من از خدا خواستم تا روحم را رشد دهد...

خدا گفت :نه تو خودت باید رشد کنی ولی من تو را می

 

پیرایم تا میوه دهی.
من از خدا خواستم به من چیزهائی دهد تا از زندگی خوشم

 

بیاید

خدا گفت :نه  من به تو زندگی می بخشم تا تو از همۀ آن

 

چیزها لذت ببری

من از خدا خواستم تا به من کمک کند تا دیگران را همان طور

 

که او دوست دارد ، دوست داشته باشم...

خدا گفت :سرانجاممطلب را گرفتی   امروز روز تو خواهد

 

بود آن را هدر نده.

داوری نکن تا داوری نشوی . آنچه را رخ می دهد درک کن و

 

برکت خواهی یافت ...

 

"و من مضطرب و دل نگران به تو گفتم که پر از تشویشم چه

 

شود کار و تو گفتی آرام که خدا هست کریم

 

پاسخی نرم و لطیف که به من

 

داد یک آرامش شیرین و عجیب"


یه سری چرای ساده؟؟؟

> چرا راننده ها زیر بارون دلشون فقط برای زنها می سوزه؟
> چرا استادها به دخترها بهتر نمره میدن؟
> چرا بارون میاد، ترافیک میشه؟
> چرا تو خونه ۴٠ متری ال سی دی ۵٢ اینچی میذارن؟
> چرا به هرکی مسن تره بیشتر اعتماد می کنن؟
> چرا از در که میخوان رد بشن تعارف میکنن ولی سر تقاطع به هم رحم نمیکنن؟
> چرا تو شهروند و هایپراستار و ... چشم میدوزن به سبد همدیگه؟
> چرا از تو ماشین پوست پرتغال می ریزن بیرون؟
> چرا تو اتوبان وقتی به ماشین جلویی می رسند چراغ میدن؟
> چرا وقتی می رن لباس بخرن بقیه مغازه ها رو هم نگاه می کنن؟
> چرا قبل از ازدواج دنبال پول طرف مقابلن نه اخلاقش؟
> چرا بعد از ازدواج دنبال اخلاق طرف مقابلن نه پولش؟
> چرا همه دوست دارن از این کشور برن؟
> چرا اونهایی که رفتن می خوان برگردن؟
> چرا روز پدر همه لباس زیر کادو می خرند؟
> چرا مردها روز زن فقط طلا و ادکلن کادو می خرند؟
> چرا فیلم زیاد می بینن ولی کتاب نمی خونن؟
> چرا اونهایی که زبانشون خوبه هم فیلم رو با زیرنویس نگاه میکنن؟

> چرا باجناقها هیچوقت از هم خوششون نمیاد؟




بقیشو تو ادامه مطلب نوشتم ولی خواهش می کنم 

اگه جواب این چرا ها رو میدونید به منم با نظراتون بگید  

ادامه مطلب ...

شجاعیت کیه یا چیه؟؟؟

شجاعت آن نیست که از آدمهای شجاع تقلید کنی،بلکه آن است که به شیوه خود زندگی کنی و بهای آن را نیز بپردازی.



زن زا خدا چرا آ،رید؟؟؟

هنگامی که خدا زن را آفرید به من گفت: این زن است. وقتی با او روبرو شدی، مراقب باش که ...

 

اما هنوز خدا جمله اش را تمام نکرده بود که شیخ سخن او را قطع کرد و چنین


 گفت: بله وقتی با زن روبرو شدی مراقب باش که به او نگاه نکنی. سرت را به 


زیر افکن تا افسون افسانة گیسوانش نگردی و مفتون فتنة چشمانش نشوی که 

از آنها شیاطین میبارند. گوشهایت را ببند تا طنین صدای سحر انگیزش را 


نشنوی که مسحور شیطان میشوی. از او حذر کن که یار و همدم ابلیس است. 


مبادا فریب او را بخوری که خدا در آتش قهرت میسوزاند و به چاه ویل سرنگونت 


میکند مراقب باش....

 

و من بی آنکه بپرسم پس چرا خداوند زن را آفرید، گفتم: به چشم.

 

شیخ اندیشه ام را خواند و نهیبم زد که: خلقت زن به قصد امتحان توبوده است و ا

ین از لطف خداست در حق تو. پس شکر کن و هیچ مگو....

 

گفتم: به چشم.

 

در چشم بر هم زدنی هزاران سال گذشت و من هرگز زن را ندیدم، به چشمانش ننگریستم، و آوایش را نشنیدم. چقدر دوست میداشتم بر موجی که مرا به سوی او میخواند بنشینم، اما از خوف آتش قهر و چاه ویل باز میگریختم.

 

هزاران سال گذشت و من خسته و فرسوده از احساس ناشی از نیاز به چیزی یا کسی که نمیشناختم اما حضورش را و نیاز به وجودش را حس می کردم . دیگر تحمل نداشتم . پاهایم سست شد بر زمین زانو زدم، و گریستم. نمیدانستم چرا؟

 

قطره اشکی از چشمانم جاری شد و در پیش پایم به زمین نشست...

 

به خدا نگاهی کردم مثل همیشه لبخندی با شکوه بر لب داشت و مثل همیشه بی آنکه حرفی بزنم و دردم را بگویم،  میدانست.

 

با لبخند گفت: این زن است . وقتی با او روبرو شدی مراقب باش که او داروی درد توست. بدون او تو غیرکاملی . مبادا قدرش را ندانی و حرمتش را بشکنی که او بسیار شکننده است . من او را آیت پروردگاریم برای تو قرار دادم. نمیبینی که در بطن وجودش موجودی را میپرورد؟

من آیات جمالم را در وجود او به نمایش درآورده ام. پس اگر تو تحمل و ظرفیت دیدار زیبایی مطلق را نداری به چشمانش نگاه نکن، گیسوانش را نظر میانداز، و حرمت حریم صوتش را حفظ کن تا خودم تو را مهیای این دیدار کنم...

من اشکریزان و حیران خدا را نگریستم. پرسیدم: پس چرا مرا به آتش قهر و چاه ویل تهدید کردی ؟!

خدا گفت: من؟!!

فریاد زدم: شیخ آن حرفها را زد و تو سکوت کردی. اگر راضی به گفته هایش نبودی چرا حرفی نزدی؟!!

خدا بازهم صبورانه و با لبخند همیشگی گفت: من سکوت نکردم، اما تو ترجیح دادی صدای شیخ را بشنوی و نه آوای مرا ...

و من در گوشه ای دیدم شیخ دارد همچنان حرفهای پیشینش را تکرار میکند ...

جمله روز : باید گاهی سکوت کنیم ، شاید خدا هم حرفی برای گفتن داشته باشد ...

خبرای بد یا خوب؟؟؟!

سلام دیگه مدرسه ها باز شدو برای تمام بچه مدرسه ای هایی که بلاگ دارند متاسفم آخی جمعمون جمع بود همیشه با دوستامون تو وبلاگا 


ولی از هرکی این پیامو میخونه میخوام بازم وباگارو آپ کنید و نذارید فراموش شن